عشق به تدریس
معلم بودن در درجه اول هنر است و هر کس این هنر را نداشته باشد معلم خوبی نمی تواند باشد. او قبل از این که بار علمی بالایی داشته باشد باید قدرت و توانایی انتقال مطالب به دانش آموز را دارا باشد و این وقتی محقق می شود که به کارش عشق بورزد و با همه ی وجود تدریس کند نه این که کارش را یک شغل دانسته و وظیفه اش را فقط گفتن مطالب و تمام کردن کتاب بداند. این که راحت با دانش آموز ارتباط برقرار کندو با همه وجود دوست داشته باشد دانش آموزتمام مطالب را فرا بگیرد و برایش عمیق فهمیدن مطلب توسط دانش آموز مهم باشد حتی اگر مجبور باشد بارها همان مطالب را تکرار کند و توضیح بدهد. یک معلم خوب باید خیلی زود روحیات شاگردش را بفهمد تا با او همراه و او را با خود هم گام کند. همه دانش آموزان دارای یک قدرت فراگیری نیستند پس نباید یک مطلب را هزار بار به همان روش اول توضیح داد. وقتی دانش آموز مطلبی را نمی فهمد حتما باید شیوه آموزش و نحوه تدریس را تغییر داد و این همان هنر معلم بودن است که به آن اشاراتی شد.
معلم باید همیشه سرحال و پرانرژی باشد تا این انرژی را منتقل کند و بچه ها را سراپاگوش نگه دارد.
و در آخر معلم باید بداند هر لحظه بودن با دانش آموز ردپایی است که در زندگی او به جا می گذارد پس سعی کند ردپایش را محکم و به یاد ماندنی کند.
درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
رحمان نوروزی ، پاییز 1397